سیر از زندگی
کلبه باران

 dvd gps 206

عزیزی می گفت چرا اینقدر عکسهات باهم تفاوت دارند غافل ازآن بودهرروز از زندگی

داستانی داردکه دید بصیر میخواد بفهمی غم وغصه وشادی توسیمای انسان تاثیر میگذارد

گاها چنان از دنیا احساس سیری میکنم که مرگ را دوست دارم باآغوش گرم پذیرا باشم!
 
غم وغصه واندوه گاها اینقدر به این جسم نحیف فشار می آورد
 
که تنها آرمیدن ابدی را راه چاره جسم خسته خود میبینم.
 
آنچه خواستم نشدونخواهد شد!!سرنوشت بد نوشت!چرا ؟ نمیدانم نشد!
 
به گفته آن مرد می افتم
 
میگفت کارگری سخت کوش که عمر خودرا با کارگری ومشقت ورنج ودردوانده سپری کرده وروز خوشی ندیده بود
 
 خواست صدقه ای دهد وقتی نوشته روی صندوق  صدقه را دید پشیمان شد از صدقه دادن ! آری روی صندوق
 
 نوشته بود صدقه دادن طول عمر را زیاد میکند.
 
ایکاش عرض زندگی با خوشی وشادی میگذشت طولش صدقه سرش
 
آری وقتی زندگی را با درد وانده ادامه می دهی همه قامت زیستن را اندوه میبینی طول عمر یعنی مرگ
 
زندگی تکراری ، افراد تکراری ، محیط تکراری ، افکار تکراری ! پس کی تغییری ؟دیگه عمری نمانده ! 
 
عمر به سرازیری تند خود رسیده است هرروز وهر ثانیه ودقیقه اش چه شتابان می گذرد
 
انگار همین دیروز بود با کاپشن چرمی خود به دبستان می رفتم
 
 وروزهارا شمارش میکردم تاداداش بزرگم برگرده وبرام هدیه بیاره.
 
 دلم تنگه برای کلاس درس! انشاء نوشتن ها مشق نوشتن ها
 
 برای یواشکی خندیدن ها شیطونی کردن ها دلم تنگ شده برا کودکیم
 
نه گریه کردنم گریه هست نه خندیدنم خنده هست راستی هیچ یادم نمیاد کی خندیدم !
 
دل دادم وپیش خود گفتم این راهی ایست برا زنده بودن شاد بودن ودرحال هوای جوانی زیستن !
 
نمیدانستم این خود دردی ایست مازادبرآلامم اضافه هست بر دردهایم
 
 هرچند شیرین است ولی دردهجران ، دردتنها بودن درعین باهم بودن دردی ایست نگفتنی
 
مجبور به زندگی شدم مجبور به ادامه زندگی هستم
 
نمیدانم شایدم هم مرگ شیرین تر  وخلاصی از درد وغم های سنگین خواهد بود نمی دانم!


نوشته شده در 7 / 3برچسب:,ساعت توسط ابری| |



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت